در نوشتار پيش، پيرامون اعتقاد به ربوبيتحق، كه يكى از اركان مهم دعاست، به گفتگو پرداختيم. چنانكه گفتيم مقصود از اركان دعا امورى است كه اگر تحقق نيابد، اصل دعا محقق نمىشود. و سر عدم استجابتبسيارى از دعاها نيز همين است و گرنه، طبق وعده الهى، هر گاه دست نياز به سوى حضرت حق دراز شود و دعا تحقق يابد، اجابتبه وقوع مىپيوندد.
البته شيوه اجابت و زمان آن، طبق روايات، مختلف است; ولى اصل عنايت و جواب، قطعى و اجتنابناپذير است. در اين نوشتار به يكى ديگر از اركان دعا مىپردازيم:
چنانكه گذشت عالم خلقت را فقر فرا گرفته است و خداوند جهان نيز به هر موجودى، به فراخور استعدادش، فيض مىرساند. اراده حضرت حق چنان تعلق گرفته است كه انسان، گذشته از اصل زندگى براى برخوردارى از حيات خاص انسانى و تامين سعادت دنيا و آخرت نيز به توجهات ويژه خداوند نيازمند باشد. سنت الهى برخوردارى از عنايات ويژه حق را به درخواستبنده و دعاى او وانهاده است; به گونهاى كه، بر اساس مفاد آيه كريمه، اگر دست نياز به سوى حضرت حق دراز نشود، انسان از اين عنايت ويژه محروم خواهد شد.
نكته مهم در مساله اين است كه براى اجابت دعا تنها وجود فقر كافى نيستبلكه علاوه بر آن احساس فقر نيز لازم است. تا انسان به نياز خود پى نبرد و آن را با تمام وجود درك نكند، براى پر كردن خلاهاى حيات خود اقدام نمىكند.
وقتى بشر به ابزارهاى مادى چشم دوخته است و از فقر و نياز واقعىاش به خداى متعال غافل است، دست طلب به سوى پروردگار دراز نمىكند و اگر هم چيزى بگويد، چون با اين احساس همراه نيست دعاى حقيقى شمرده نمىشود.
در فرهنگ قرآنى گاه سخن از «مضطر» است. مضطر كسى است كه براى نجات از سختيها و شدايد زندگى تمام راههاى عادى را بسته مىبيند، بيچاره و درمانده مىشود، با تمام وجود تنها به يك نقطه توجه مىكند و از همان روزنه به صفحه دل خود روشنى مىبخشد. در سوره نمل مىخوانيم:
«امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء ... .»
چه كسى دعاى مضطر را اجابت مىكند و ناگوارى را برطرف مىسازد ... .
آن گونه كه از ظاهر آيه برمىآيد اجابت دعاى مضطر از سنتهاى الهى و غير قابل ترديد است. اينكه عنوان «مضطر» موضوع كلام واقع شده است، نشان مىدهد كه اضطرار شخص داعى از پايهها و اركان جريان اين سنت الهى است; بدون آن انتظار استجابت دعا نادرست است. در واقع خداى بزرگ بطور خالص خوانده نمىشود. مرحوم علامه طباطبايى(ره) در تفسير اين آيه به همين نكته اشاره فرموده است.
در صحيفه سجاديه نيز اين گونه مىخوانيم:
«... انت الذى اجبت عند الاضطرار دعوتى ... »خدايا، اين تويى كه هنگام اضطرار دعايم را اجابت مىكنى ... .
استجابت دعاى «مضطر» نه بدان خاطر است كه عنوان اضطرار، در برابر احساس فقر، موضوع مستقلى است; بلكه بدان جهت است كه انسان در اين حال دستخود را از همه اسباب عادى كوتاه مىيابد، از هر چه غير خداست قطع اميد مىكند، به حقيقت فقر و نيازش پى مىبرد، با همه ذرات وجود خود هماهنگ مىشود، لحظهاى نورانى و شكوهمند به خدا پناه مىبرد و خواسته دل را به زبان مىآورد. در اين حالت است كه دعا محقق مىشود و بر اساس سنت جارى الهى اجابت تحقق مىيابد.
قرآن كريم اشاره مىكند كه انسان همواره در هنگام خطر و ياس از وسايل عادى به خدا روى مىآورد، از او طلب نجات مىكند و چون از بحران خارج مىشود، دوباره پروردگار را فراموش مىكند.
«و هو الذى يسيركم فى البر و البحر حتى اذا كنتم فى الفلك و جرين بهم بريح طيبه و فرحوابها جائتهاريح عاصف و جائهم الموج من كل مكان و ظنوا انهم احيط بهم دعوا الله مخلصين له الدين لئن انجيتنا من هذه لنكونن من الشاكرين فلما انجيهم اذا هم يبغون فى الارض بغير الحق ...»
اوست كه شما را در خشكى و دريا سير مىدهد تا آنگاه كه در كشتى قرار گرفتيد و بادى خوش و ملايم كشتى را به حركت درآورد و شما شادمان شديد ناگهان طوفانى سخت و تند وزيدن گرفت و امواج دريا از هر طرف به سوى شما حملهور گرديد تا آن جا كه احساس كرديد از هر ناحيه در احاطهى امواج بلائيد آن وقتخدا را با خلوص و توجه قلبى به كمك فرا مىخوانيد كه اگر از اين خطر ما را رهايى بخشى از سپاسگزاران خواهيم بود و همين كه آنان را از اين گرفتارى و تنگنا نجات داد آنها به سوى فساد و تجاوزكارى روى آوردند و به غير حق عمل كردند ... .
اين مضمون در آيات ديگر نيز آمده است.
سبب روىآورى به سرچشمهى نجات در حال خطر و اعراض از او هنگام آسودگى خاطر اين است كه انسان در موقعيت دشوار به حقيقت ضعف، فقر و نيازش پى مىبرد و با هدايت فطرت از همه چيز و همه كس دل بريده، به خداوند روى مىآورد. در اين موقعيت دعاى حقيقى به وقوع مىپيوندد، خداوند نيز اجابت مىكند و انسان درمانده را نجات مىدهد. ولى چون موقعيت دگرگون شد و فرد رهايى يافت، ديگر بار در هوسهاى خويش فرو مىرود و از توجه به حقيقتسراسر نيازش باز مىماند.
بنابراين، آنچه انسان در كشتى نشسته را به سمتخالق هستى كشانده، دست نيازش را به سوى او مىگشايد. احساس فقر و نياز واقعى به خداوند است.
بر اساس آيات قرآن كريم، هرگاه خداى تعالى اراده مىكند تا مردم گرفتار در غرقاب شهوات و لذات زندگى مادى را به سوى خود متمايل سازد، باران مصيبتها را بر آنان فرو مىفرستد تا تحت تاثير مشكلات و گرفتاريها به پروردگار روى آورند و از او طلب نجات كنند. قرآن كريم مىفرمايد: «و ما ارسلنا فى قرية من نبى الا اخذنا اهلها بالباساء و الضراء لعلهم يضرعون.»
ما هيچ پيامبرى را به سوى گروه و منطقهاى نفرستاديم مگر اينكه آن جمعيت را به انواع محنتها همچون فقر و كمبود امكانات زندگى و بد حالى و سختى معيشت گرفتار ساختيم تا شايد [احساس ذلت و فقر كنند و] دست نياز به سوى او بردارند.
البته مصيبتها و بلاها تنها مىتواند زمينه هدايت و توجه به سوى حق را فراهم آورد و در حدى نيست كه موجب اضطرار شده، اختيار و اراده را از انسان سلب كند. در حقيقت اضطرار حالتى است كه در اثر حوادث و مصيبتها پديد مىآيد. در چنين موقعيتى فطرت بيدار مىشود انسان را سمت پروردگار توانا مىكشاند. ناگفته پيداست كه خداى متعال هرگز از اضطرار براى هدايت انسان بهره نمىگيرد، زيرا در قرآن كريم هدايت كردن اضطرارى را از خود نفى كرده است. او براى راهنمايى بشر تنها به فرستادن رسولان و كتابهاى آسمانى و ايجاد زمينههاى مساعد بسنده مىكندتا انسان در انتخاب راه صحيح زندگى كاملا مختار باشد.
بنا بر آنچه گفتيم اساس دعا احساس فقر حقيقى است. عروض اضطرار تنها شخص را بيدار كرده، ضعف و ناچيزى او و اسباب عادى را به وى مىنماياند و وجودش را از احساس فقر و نياز سرشار مىسازد. پس اگر كسى، در اثر كمال معرفت و يقين، به مرحلهاى برسد كه بدون قرار گرفتن در موقعيتهاى دشوار با تمام وجود تنها خدا را مؤثر در هستى به شمار آورد، از هر چه غير اوست دل بريده، به انقطاع از غير خدا برسد و در هر حال خود را حقيقتا وابسته به حق بداند، مستجاب الدعوة مىشود.
البته دسترسى به چنين مرتبهاى به عزم پولادين و مساعدت عوامل بسيار نيازمند است; وصول بدان مرتبه نه تنها آرزوى همه اوليا و مخلصان وادى سلوك الى الله است، بلكه دستيابى به بالاترين درجهى ممكن آن كه «كمال انقطاع» از غير خداست، با همه مراتبش، خواسته امامان معصوم - عليهم السلام - است; امامان مظلومى كه در مناجات شعبانيه گفتند: «الهى هب لى كمال الانقطاع اليك ...;» يعنى، خدايا مرا به آن مقام «كمال انقطاع» واصل كن.
وقتى انسان بدين مقام رسيد،ديگر در همه حال «مضطر» است. چنين شخصى براى بيدارى و درك فقر محض به گرداب حوادث طبيعى نياز ندارد; زيرا همواره دستخود را از توسل به غير حق كوتاه، اميدش را از غير حق بريده و خود را مضطر واقعى مىبيند; شايد آيه كريمه «امن يجيب ...» نيز، در افقى عالىتر و معنايى بالاتر چنين مقصودى را در بر داشته باشد.
و بعيد نيست كه مراد از مضطر خواندن حضرت ولى عصر - ارواحنا له الفدا - نيز همين باشد. در دعاى شريف «ندبه» آمده است:
«اين المضطر الذى يجاب اذا دعا ... ;» يعنى، كجاست آن شخص مضطرى كه هر گاه خدا را بخواهد، خواستهاش به اجابت مقرون است. بسيار شايسته است كه نوشتار را با فرازى از صحيفهى سجاديه به پايان بريم. حضرت سجاد(ع) با خداوند چنين مناجات مىكنند:
«دعوتك يا رب مسكينا مستكينا مشفقا خائفا و جلا فقيرا مضطرا اليك ... .»
پروردگارا، تو را مىخوانم در حالى كه تهيدست و درماندهام، هراسناك و ترسانم بىچيز و نيازمندم و به عنايت و كمك تو مضطرم ... .